زمانی که به ورودی پارکینگ ورزشگاه رسیدم ساعت حوالی ۶ بود و از شروع بازی کمی گذشتهبود. جمعیت در حدود ۵۰_۶۰ نفر از خانمها جلوی در ورودی جمع شدهبودند و تقاضا داشتند که اجازه دهند بدون بلیط وارد شوند.
از بلندگوها صدای فریاد خانمی میآمد که میگفت نظم را رعایت کنید تا بازیهای بعدی هم راهتان بدهند! اگر بی نظمی کنید دیگر به ورزشگاه راهتان نمیدهند. با روشهای اقناعی غلط سعی میکردند از ورود به ورزشگاه منصرف کنند.
از بین جمعیت به زور وارد شدم و سوار اتوبوس، به سمت گیتها حرکت کردیم.
خانمهای داخل اتوبوس سراسر از شور بودند. یکی داد میزد و التماس میکرد که سریع تر اتوبوس حرکت کند. دیگری با صدای بلند میگفت زود برو میخواهیم به آرزویمان برسیم. خانم دیگری درحالی که سرتا پا به رنگ پرچم ایران لباس پوشیده بود میگفت از آذربایجان فقط به عشق ایران و فوتبال آمدهاست.
بعد از گذشتن از گیتها و گشتن کیف خانمها که اعتراض شان را درآورد به بازرسی نهایی رسیدیم.
دو سه تا دختر که کنار من بودند بعد از بازرسی ماموران سراسیمه به سمت جایگاهها میدویدند و فریاد میزدند، بالاخره رسیدیم.
هوا سرد بود و صندلیها خیس شدهبودند. خانمها اکثرا ایستاده و برخی هم نشسته بودند. همه سلفی میگرفتند و یا با دوستان و آشنایان خود ویدئوکال گرفتهبودند. برخی هم لایو صفحه اینستاگرامشان را باز کرده بودند و با افتخار از حضور خود صحبت میکردند.
بعضی جانانه و با تمام قوا تشویق میکردند. دست میزدند و شیپور را به صدا درمی آوردند. اشک شوق و خوشحالی و احساس غرور ملی همه باهم در قسمت خانمها قاطی شدهبود. کودک، نوجوان و مسن و از اقشار مختلف، همه باهم خوشحال و مسرور بودند. توقع دیدن حضور زنان با این تنوع طیفی را نداشتم.
سکوی خانمها با آقایان فاصله زیادی داشت. خانمها ضلع شرقی و آقایان ضلع غربی ورزشگاه مستقر بودند.
همسرم بین بازی زنگ میزد و میپرسید صدای فحشهای آقایان میآید؟! و جواب من خوشبختانه خیر بود.
سرم توی موبایل بود که فریاد جمعیت به صدا درآمد. از دو دختر بغل دستی پرسیدم چه کسی گل زد؟ با خنده گفتند، نمیدانیم ما هیچکدام از بازیکنها را نمیشناسیم.
قربان صدقه رفتن دختران برای بازیکنان هم جالب بود.
هوا خیلی سرد بود.
شرایط استقرار و امکاناتی چون سرویس بهداشتیها نسبتا قابل قبول بود.
با دختری حدودا ۱۵ ساله همصحبت شدم. خوشحال و راضی بود و میگفت واقعا مسئله ورزشگاه رفتن زنان ارزش این همه دعوا و سیاسیکاری نداشت. خیلی زودتر و راحتتر حل میشد.
دختر دیگری هم وارد صحبتمان شد و با شور و شعف میگفت که از مشهد با مادرش فقط به عشق ورزشگاه، فوتبال و ایران آمدهاست. زیرساختهای موجود را خوب میدانست. اما از نحوه فروش بلیط ناراضی بود. میگفت سایت مشکل داشت و برای خرید بلیط جایگاه خانمها ارور میداد و به سختی توانست بلیط تهیه کند.
بازی با تک گلی که ایران به عراق زد، رو به اتمام بود. فضای شادی ملی که برای زنان غریب و تازه بود، اشک شوق بسیاری را درآورد.
پس از این پایان شیرین، در بیرون از ورزشگاه مسئله رفت و آمد کمی به مشکل خورد. برای زنان تا چند دقیقه اول حمل و نقل عمومی برای رفتن به ایستگاههای مترو وجود نداشت و دچار سردرگمی شدند. علاوه بر این بسیاری از زنان منتظر همسر یا پدر و برادر خود بودند تا از سمت غربی ورزشگاه که مسافت زیادی با سمت شرقی داشت به آنان برسند. اگر خودرو و وسیله شخصی داشتند مشکل کمتر بود اما اگر با پای پیاده بودند مدت زیادی طول میکشید تا خودشان را به سمت زنان برسانند. این زیرساخت خانوادگی با تعبیه وسایل حمل و نقل عمومی که میشد از سمت درب غربی به درب شرقی حرکت کند، میتوانست بسیار کمک دهنده باشد.
قصه و چالش ورزشگاه رفتن یا نرفتن زنان هم به نوعی با حضور زنان در این بازی، مورد سنجش قرار گرفت.
شاید بتوان گفت، هیاهو و جنجالهایی که سر این موضوع از سوی هر دو طیف مخالف و موافق شد، فراتر از وزن موضوع بود.
گویی این موضوع برای موافقان به دلیل ممانعتهای بسیار مثل یک بغض خفته در گلو بود که حالا با امکان دستیابی به آن لحظهای فوران میکند و بعد همه چیز به روال سابق باز میگردد.
برای مخالفان نیز تابویی وحشتناک بود که انگار با اتفاق چنین امری آسیبهایی بسیار خطرناک به وجود میآید. اما با حضور زنان در این بازی با کمترین آسیب نشان داد که میشود زنان را هم جزء بازی به حساب آورد.
شاید برای جمعیتی بیشتر از ده هزار نفر بازی ایران و عراق نیاز باشد تدابیر بیشتری اندیشید تا فاصله زنان و مردان حفظ شود. اما همین بازی نشان داد که میشود و امکانش هست که کاری کرد.
میشود در عرصه فوتبال که چندین سال مردان یکهتاز صحنه بودند جایی برای زنان فوتبالی پیدا کرد. زنانی که زنانگی دارند و فوتبال دوست هستند و دوست دارند در غریو شادی و غم برد و باختهای کشورشان بیشتر مانوس و همراه باشند.
همانقدر که هیجانات غلط مردان از قبیل فحاشی کردن و شکستن صندلیها به رسمیت شناخته میشود، هیجانات و علایق زنان فوتبالی که از قضا سالم و درست هستند نیز دیدهشود. در فضای جامعه خیلی راحت و بدون هیچ ابایی گفته میشود که مردان در فضای ورزشگاه فحش میدهند در نتیجه جای زنان نیست. اما کسی هم نیست که بگوید زنان فوتبالی نیازمند حضور در ورزشگاه هستند و این رفتار غلط است که باید اصلاح شود. نه آنکه به دلیل رفتار غلط مردان، از نیازهای به جای عدهای چشمپوشی شود.
برای فراهم کردن چنین امکانی علاوه بر نهادینه سازی رفتار درست در مردان و فرهنگسازی الزامات ورود در ورزشگاه برای زنان باید مانند بازی شب قبل ملاحظاتی مثل حفظ فاصله بین زنان و مردان رعایت شود.
بنابراین با امکان زیرساختهای حداقلی میتوان مطالبهی ساده زنان کشور را قبل از اینکه با مسائل سیاسی و حزبی پیوند بخورد و کار بیخ پیدا کند، حل کرد.
نویسنده: زهره حسنی سعدی
دیدگاهتان را بنویسید